Tuesday 11 December 2007

انسانيت در بند و اسارت نمي ماند


اين ما بوديم. روز سه شنبه سيزدهم آذرخود را به هم رسانديم پرچم ها ي سرخ آزادي و برابري را بالا گرفتيم و خواسته هاي خود را فرياد زديم . جمهوري اسلامي دست و پايش به لرزه در آمده بود در خيابان و دانشگاه دانشجويان را دستگير مي كرد به خيالش اعتبار دارد؛ شبنامه عليه آنها پخش مي كرد در تصورات احمقانه اش سران اعتراضات را گرفت و سركوب كرد. به خيالش فعالين سي نفري بودند كه چند روزي دستها و دهانشان را بست بقيه هم راه را گم كردند يا ترسيدند ساكت شدند. طرز تفكر مستبدانه ي ارتجاع و آخوند!!! بيش از اين از ديد انها نسبت به وضعيت اطراف و سياست برخورد انها نمي توان انتظار داشت.در حاليكه جنبش دانشجويي به بلوغ خود نزديك مي شود راديكاليزه شده و بي پروا بروز پيدا مي كند، جمهوري اسلامي اين پايمال شده و لگد خورده ي زمان ديگر بوي فسادش همه جا را گرفته نه تنها جنبش دانشجويي بلكه تمام جنبش هاي آزاديخواه و برابري طلب جامعه خود را مستقل اعلام كرده اند با شتاب و قاطعيت در مسير خود در حركتند نقشه هاي بي اساس حكومتي ها براي به انحراف كشاندن ديگر كهنه شده ، جنبش ها به يكديگر مي پيوندند و به جامعه ، اين جنبش ها و اين اعتراضات متعلق به همه ماست به انها اگر جواب مثبت داده نشود و با آنها همراهي نشود پس به كجا بايد پناه برد؟ اين مسير و جايگاه ماست اين بسترحركت همه ي ماست نه اين خاك مرزبندي شده ي منجمد رو به نابودي و فساد. اطلاعاتي ها در تصورات خود داشتند با بازداشت و دزديدن و زنداني كردن ما ترس به ما غلبه خواهد كرد ولي جواب اين خيال خام خود را در تجمع هاي اعتراضي پي در پي كه تا به امروز كشيده شده در شهرهاي ديگر تبريز ، شيراز ، مشهد و... گرفتند . ديگر كسي نمي ترسد ما تشنه ي رسيدن به جامعه اي هستيم كه لياقت ما را داشته باشد در آن زندگي احيا شده و انسان ها انساني زندگي كنند ما تشنه ايم و هراسي نيست . روزبه را گرفتند؟ من روزبه ام . حتي از نسل هاي قبل به دنبال ما مي ايند نمي دانم شايد پخته تر و در صدد جبران ولي اين بار پدرها و مادرها دليرانه از فرزندان خود دفاع مي كنند ديگر نمي گويند بايد ساكت بود، هيس آرام تر! نه اين بار به ميدان مي آيند و پابه پاي فرزندان حرف مي زنند ، وقتي دهان ما را مي بندند آنها فريادهاي ما را سر مي دهند، دفاع مي كنند . دوستان ما انسان هاي آزاد در زندانند تحت سخت ترين شكنجه ها و تحقيرها ولي ما ايستاده ايم بايد فرياد زد بايد براي آزادي آنها به هم پيوست باز هم ادامه داد تجمع كرد و اعتراض . هر شب صدايت در گوش من هست و قلبم از تصور شكنجه ي كفتارها به درد مي آيد و از اينكه مي دانم امشب راحت نخوابيده اي ديگر خوابم نخواهد برد . حس تصور لحظه اي كه پايكوبان و فريادزنان به سردر سنگي سرد مي رسيديم و پشت آن خيل آدمها را مي ديديم كه انتظارشان را مي شنيديم و شكستن درها و رهايي و به هم پيوستن شبيه حس توست وقتي برايت فرياد مي زنيم آزاد بايد گردد و تو پا روي زمين مي گذاري پا در خيابان درست كنار پاهاي ما . با هم راه مي رويم با هم مي دويم . اولين قدم آزادي !! پاهاي من هم هست صدايشان را مي شنوم.

No comments: